ازدواج اجباری
پارت ۳۷
ویو ا.ت
جونگ کوک لباسش رو پوشیده بود خیلی خوشتیپ شده بود بهش نگاه کردم در حال نگاه کردن دور اینه به خودم بودم اومد از پشت بغلم کرد و گردنمو خیس بوسید و بهم گفت
جونگ کوک:امشب خانومم خیلی ناز شده کسی نخورتش ها امشب من باهاش کار دار م نباید کسی بهش نگاه کنه
ا.ت:اوم تو هم خوشگل شدی ها جناب جئون کوچولو
جونگ کوک:ممنونم بزار یه نقاشیه دیگه بکشم
ا.ت:ولم کن جوری بنفش میشه که ادم نمیتونه کاورش کنه
جونگ کوک:کسی نمیتونه کارای جئون کوچولوتو پنهون کنه مگه نه
که یه دفعه مامان جونگ کوک اومد داخل اتاق و گفت
مامان جونگ کوک:مامان بزرگ دودقیقه ی دیگه میرسه بیان پایین
ویو ا.ت
جونگ کوک لباسش رو پوشیده بود خیلی خوشتیپ شده بود بهش نگاه کردم در حال نگاه کردن دور اینه به خودم بودم اومد از پشت بغلم کرد و گردنمو خیس بوسید و بهم گفت
جونگ کوک:امشب خانومم خیلی ناز شده کسی نخورتش ها امشب من باهاش کار دار م نباید کسی بهش نگاه کنه
ا.ت:اوم تو هم خوشگل شدی ها جناب جئون کوچولو
جونگ کوک:ممنونم بزار یه نقاشیه دیگه بکشم
ا.ت:ولم کن جوری بنفش میشه که ادم نمیتونه کاورش کنه
جونگ کوک:کسی نمیتونه کارای جئون کوچولوتو پنهون کنه مگه نه
که یه دفعه مامان جونگ کوک اومد داخل اتاق و گفت
مامان جونگ کوک:مامان بزرگ دودقیقه ی دیگه میرسه بیان پایین
- ۳.۷k
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط